‌ ‌گُمشده

你坠入爱河而我哭泣,你看,但我很痛苦

11

۱۱ امین روز بدون تو
یکم باهم قاطی شده.  هرروز بهت فکر میکنم.. اونو دوست دارم. یوقتا شبیه تو میشه ، همش دلم میخواد دربارت با یکی حرف بزنم. یازده روز زیاده نه؟ حرفام انقدر دردناک بود؟ میدونم.. برای همین ۱۱ روزه از هم دوریم. ولی تو گفتی من تکتم. بودم؟ نمیدونم. چیزی که بهم گفتیو باور کنم؟ گفتی دروغ گوی خوبی هستی.. کدوم دروغ بود، و کدوم نبود؟ راست گفتی؟ من بهت ارامش میدادم؟ پس چرا همش میرفتی؟ چقدر سوال که ازت نپرسیدم.. حس من به تو اشتباه بود. من حتی اگه میبردنم بالا دار حاضر نمیشدم ازت این سوالارو بپرسم. من حق نداشتم عاشق تو باشم. بهت نگفتم.. برای این نیست که میترسیدم غرورم شکسته شه.. فقط نمیخوام درگیر منم بشی، بهم فکر کنی یا عذاب وجدان بگیری. فقط.... حرفات خیلی قشنگ بود. تو قشنگ بودی. صدات قشنگ بود. و همشون به من هیجان میداد. 
درد داره. سخته سخته سخته خیلی سخته. برای توام انقدر سخته؟ ببخشید. باید درکت کنم.