‌ ‌گُمشده

你坠入爱河而我哭泣,你看,但我很痛苦

کابوس

 

هرکی یه جور از کابوساش فرار می کنه. یکی با نقاشی، یکی با بیرون رفتن و یکی با اشپزی. من با نوشتن از کابوس هام دوری میکنم، مینویسم و مینویسم، گاهی به خودم میام و میبینم یه صحفه پر کردم، گاهی از کابوس هام مینویسم و گاهی از افکارم، گاهی از مردم مینویسم و از دردهاشون...،

۱۹ سپتامبر.