‌ ‌گُمشده

你坠入爱河而我哭泣,你看,但我很痛苦

۱:۲۸ بامداد.

دیشب خواب دیدم مامانم یه بسته سیگار تو کیفم پیدا کرده.

درسته. با پسرخالم سیگار میکشیم ولی هیچکس ابدا خوشش نمیاد مامانشو اینو بفهمه. چرا؟ شاید با خودتون بگین اه درسته! چون تو از مامانت متنفری، چون اون همیشه گیر میده و ایراد میگیره و اگه بفهمه تنبیهت میکنه. نه.‌ واقعیت اینه که من یه پسر بدم. و دوست ندارم مامانم بفهمه.. میخوام همیشه براش یه پسر خوب باشم. واسه همین تو خوابم گریه میکردم و به دروغ میگفتم سیگار نمیکشم. میخواستم همیشه منو اینطوری ببینه. شاید برای همه اینجوریه. شاید بخاطر دوست داشتنشه که میخوام براش ادم خوبی باشم. شاید با خودتون بگین پس چرا ولکن سیگار نشده بودی؟ شاید با خودم فکر کرده بودم اون هیچوقت نمیفهمه.