‌ ‌گُمشده

你坠入爱河而我哭泣,你看,但我很痛苦

غریبه ترین اشنا

ای غریبه ترین اشنای من، حال که تامل میکنم.. میفهمم هزاران درد در این جمله پنهان است، مثل داستان من و تو، که من اشناترینت بودم اما الان، غریبه ترین اشنایی هستم که میشناسی‌.

برای غرورم، بهت نمیگویم چقدر دوستت دارم. اما به یاد میاورم خیلی دوستت داشتم.

بهت نمیگویم زیبایی، اما هنوز محو زیباییت هستم.